- Tubelator AI
- >
- Videos
- >
- Education
- >
- Kata litla lirfan ljóta (Katie the Little Lost Caterpillar) Icelandic
Kata litla lirfan ljóta (Katie the Little Lost Caterpillar) Icelandic
I found Litla lirfan ljóta at a used media store when I last visited Iceland.
I uploaded it especially for my friend who's hero is Stefán Karl.
The animation can be perceived as rough or "ugly" but I think it has charm.
I also uploaded an English version that Stefán and Steinnun voiced.
Video Summary & Chapters
No chapters for this video generated yet.
Video Transcript
Thanks for watching!
One day, not so long ago, a little adventure took place on a small leaf on a very small tree.
On the leaf was a very small larva.
But one day she was opening her eyes for the very first time.
She was very small and beautiful.
Maybe she was the smallest creature in the garden.
Everything here is so beautiful, she thought.
I want to be the most beautiful gardener in the world.
The little fox realized that she was very pretty.
When she flew into the air,
because she was so full of dreams and flowers.
But there was one thing that she loved the most of all
was the indescribable beauty.
But what life is this, so sad!
Little Lirvan thought and thought and thought.
One day, when Lirvan was eating his breakfast,
she heard a terrible roar above her.
Oh, I must be a fool.
I can't believe I have to eat this tree for breakfast.
Can't you eat a pear?
A pear? What's a pear?
My dear,
would you rather eat a potato than a carrot?
What's a potato?
Don't you know, you silly?
Look at me. I'm a man, you see.
I'm a man.
Look at my beautiful red scarf.
He is the most beautiful in all the world.
Yes, he is very beautiful.
And this sign is a wreath of wood.
But beautiful, where did you get such a beautiful wreath?
A flower bouquet. I'm so lucky with that, you know.
A wreath that is not a head wreath is a headdress.
But a wreath that is a head wreath is a headdress.
And we who are the other squads,
we all gather here in the garden
and you boys just listen to what we say.
And I say,
stop this nonsense you have been doing!
I have been following you, my dear.
You are a fool,
and you have been so fat and thin
that it is a shame.
Am I so thin?
You are so thin,
and you have been looking for a long time.
But now we don't have time to mess this up any longer.
As we are now fighting
I will not let you eat more than one leaf a day, and you will move!
Video Summary & Chapters
No chapters for this video generated yet.
Video Transcript
Thanks for watching!
One day, not so long ago, a little adventure took place on a small leaf on a very small tree.
On the leaf was a very small larva.
But one day she was opening her eyes for the very first time.
She was very small and beautiful.
Maybe she was the smallest creature in the garden.
Everything here is so beautiful, she thought.
I want to be the most beautiful gardener in the world.
The little fox realized that she was very pretty.
When she flew into the air,
because she was so full of dreams and flowers.
But there was one thing that she loved the most of all
was the indescribable beauty.
But what life is this, so sad!
Little Lirvan thought and thought and thought.
One day, when Lirvan was eating his breakfast,
she heard a terrible roar above her.
Oh, I must be a fool.
I can't believe I have to eat this tree for breakfast.
Can't you eat a pear?
A pear? What's a pear?
My dear,
would you rather eat a potato than a carrot?
What's a potato?
Don't you know, you silly?
Look at me. I'm a man, you see.
I'm a man.
Look at my beautiful red scarf.
He is the most beautiful in all the world.
Yes, he is very beautiful.
And this sign is a wreath of wood.
But beautiful, where did you get such a beautiful wreath?
A flower bouquet. I'm so lucky with that, you know.
A wreath that is not a head wreath is a headdress.
But a wreath that is a head wreath is a headdress.
And we who are the other squads,
we all gather here in the garden
and you boys just listen to what we say.
And I say,
stop this nonsense you have been doing!
I have been following you, my dear.
You are a fool,
and you have been so fat and thin
that it is a shame.
Am I so thin?
You are so thin,
and you have been looking for a long time.
But now we don't have time to mess this up any longer.
As we are now fighting
I will not let you eat more than one leaf a day, and you will move!
Video Summary & Chapters
No chapters for this video generated yet.
Video Transcript
ممنون از تماشای!
یک روز، نه خیلی وقت پیش، یک ماجراجویی کوچک در یک برگ کوچک بر روی یک درخت بسیار کوچک اتفاق افتاد.
روی برگ یک لارو بسیار کوچک بود.
اما یک روز او برای اولین بار چشمانش را باز کرد.
او بسیار کوچک و زیبا بود.
شاید او کوچکترین موجود در باغ بود.
همه چیز در اینجا خیلی زیباست، فکر می کرد.
من می خواهم زیباترین باغبان دنیا باشم.
فاکس کوچک متوجه شد که او خیلی زیباست.
وقتی به هوا می رفت،
چون او پر از رویاهای و گل ها بود.
اما یک چیز بود که او بیشتر از همه دوست داشت.
زیبایی غیر قابل توصیف بود.
اما این چه زندگی است، آنقدر غمگین!
لیورپول کوچک فکر می کند و فکر می کند و فکر می کند.
یک روز، هنگامی که لیورجان صبحانه خود را می خورد،
صدای زنگ وحشتناک را از او شنیدم.
من باید احمق باشم.
نمی توانم باور کنم که باید این درخت را برای صبحانه بخورم.
آیا نمی توانید یک پروانه بخورید؟
مروارید؟ مروارید چیست؟
عزیزم،
آیا ترجیح می دهید سیب زمینی بخورید تا سیب زمینی بخورید؟
سیب زمینی چیست؟
نمی دانید شما احمق هستید؟
به من نگاه کنید، من مرد هستم، شما می بینید.
من یک مرد هستم.
نگاهی به قرمزی زیبا
او زیباترین در تمام دنیا است.
بله، او خیلی زیباست.
و این نشانه از چوبی است.
اما زیبا، از کجا این قدر زیبا را پیدا کردید؟
یک گل گل، من خیلی خوش شانس هستم، شما می دانید.
یک قاشق غذاخوری که یک قاشق غذاخوری نیست، یک قاشق غذاخوری است.
اما یک قفسه که یک قفسه سر است، یک قفسه سر است.
و ما که گروه های دیگر هستیم.
همه ما در این باغ جمع می شویم.
بچه ها فقط به آنچه می گوییم گوش می دهند.
و می گویم،
این احمقانه را که انجام داده اید متوقف کنید!
من از تو پیروی کرده ام عزیزم.
تو احمق هستی،
و شما خیلی چاق و نازک بودید.
این یک شرم آور است.
آیا من اینقدر نازک هستم؟
تو خیلی نازک هستی،
شما برای مدت طولانی به دنبال آن هستید.
اما اکنون دیگر وقت نداریم که این موضوع را کنار بگذاریم.
همانطور که در حال حاضر مبارزه می کنیم
من به شما اجازه نمی دهم بیش از یک برگ در روز بخورید و حرکت کنید!
Video Summary & Chapters
No chapters for this video generated yet.
Video Transcript
ممنون از تماشای!
یک روز، نه خیلی وقت پیش، یک ماجراجویی کوچک در یک برگ کوچک بر روی یک درخت بسیار کوچک اتفاق افتاد.
روی برگ یک لارو بسیار کوچک بود.
اما یک روز او برای اولین بار چشمانش را باز کرد.
او بسیار کوچک و زیبا بود.
شاید او کوچکترین موجود در باغ بود.
همه چیز در اینجا خیلی زیباست، فکر می کرد.
من می خواهم زیباترین باغبان دنیا باشم.
فاکس کوچک متوجه شد که او خیلی زیباست.
وقتی به هوا می رفت،
چون او پر از رویاهای و گل ها بود.
اما یک چیز بود که او بیشتر از همه دوست داشت.
زیبایی غیر قابل توصیف بود.
اما این چه زندگی است، آنقدر غمگین!
لیورپول کوچک فکر می کند و فکر می کند و فکر می کند.
یک روز، هنگامی که لیورجان صبحانه خود را می خورد،
صدای زنگ وحشتناک را از او شنیدم.
من باید احمق باشم.
نمی توانم باور کنم که باید این درخت را برای صبحانه بخورم.
آیا نمی توانید یک پروانه بخورید؟
مروارید؟ مروارید چیست؟
عزیزم،
آیا ترجیح می دهید سیب زمینی بخورید تا سیب زمینی بخورید؟
سیب زمینی چیست؟
نمی دانید شما احمق هستید؟
به من نگاه کنید، من مرد هستم، شما می بینید.
من یک مرد هستم.
نگاهی به قرمزی زیبا
او زیباترین در تمام دنیا است.
بله، او خیلی زیباست.
و این نشانه از چوبی است.
اما زیبا، از کجا این قدر زیبا را پیدا کردید؟
یک گل گل، من خیلی خوش شانس هستم، شما می دانید.
یک قاشق غذاخوری که یک قاشق غذاخوری نیست، یک قاشق غذاخوری است.
اما یک قفسه که یک قفسه سر است، یک قفسه سر است.
و ما که گروه های دیگر هستیم.
همه ما در این باغ جمع می شویم.
بچه ها فقط به آنچه می گوییم گوش می دهند.
و می گویم،
این احمقانه را که انجام داده اید متوقف کنید!
من از تو پیروی کرده ام عزیزم.
تو احمق هستی،
و شما خیلی چاق و نازک بودید.
این یک شرم آور است.
آیا من اینقدر نازک هستم؟
تو خیلی نازک هستی،
شما برای مدت طولانی به دنبال آن هستید.
اما اکنون دیگر وقت نداریم که این موضوع را کنار بگذاریم.
همانطور که در حال حاضر مبارزه می کنیم
من به شما اجازه نمی دهم بیش از یک برگ در روز بخورید و حرکت کنید!
Video Summary & Chapters
No chapters for this video generated yet.
Video Transcript
ممنون از تماشای!
یک روز، نه خیلی وقت پیش، یک ماجراجویی کوچک در یک برگ کوچک بر روی یک درخت بسیار کوچک اتفاق افتاد.
روی برگ یک لارو بسیار کوچک بود.
اما یک روز او برای اولین بار چشمانش را باز کرد.
او بسیار کوچک و زیبا بود.
شاید او کوچکترین موجود در باغ بود.
همه چیز در اینجا خیلی زیباست، فکر می کرد.
من می خواهم زیباترین باغبان دنیا باشم.
فاکس کوچک متوجه شد که او خیلی زیباست.
وقتی به هوا می رفت،
چون او پر از رویاهای و گل ها بود.
اما یک چیز بود که او بیشتر از همه دوست داشت.
زیبایی غیر قابل توصیف بود.
اما این چه زندگی است، آنقدر غمگین!
لیورپول کوچک فکر می کند و فکر می کند و فکر می کند.
یک روز، هنگامی که لیورجان صبحانه خود را می خورد،
صدای زنگ وحشتناک را از او شنیدم.
من باید احمق باشم.
نمی توانم باور کنم که باید این درخت را برای صبحانه بخورم.
آیا نمی توانید یک پروانه بخورید؟
مروارید؟ مروارید چیست؟
عزیزم،
آیا ترجیح می دهید سیب زمینی بخورید تا سیب زمینی بخورید؟
سیب زمینی چیست؟
نمی دانید شما احمق هستید؟
به من نگاه کنید، من مرد هستم، شما می بینید.
من یک مرد هستم.
نگاهی به قرمزی زیبا
او زیباترین در تمام دنیا است.
بله، او خیلی زیباست.
و این نشانه از چوبی است.
اما زیبا، از کجا این قدر زیبا را پیدا کردید؟
یک گل گل، من خیلی خوش شانس هستم، شما می دانید.
یک قاشق غذاخوری که یک قاشق غذاخوری نیست، یک قاشق غذاخوری است.
اما یک قفسه که یک قفسه سر است، یک قفسه سر است.
و ما که گروه های دیگر هستیم.
همه ما در این باغ جمع می شویم.
بچه ها فقط به آنچه می گوییم گوش می دهند.
و می گویم،
این احمقانه را که انجام داده اید متوقف کنید!
من از تو پیروی کرده ام عزیزم.
تو احمق هستی،
و شما خیلی چاق و نازک بودید.
این یک شرم آور است.
آیا من اینقدر نازک هستم؟
تو خیلی نازک هستی،
شما برای مدت طولانی به دنبال آن هستید.
اما اکنون دیگر وقت نداریم که این موضوع را کنار بگذاریم.
همانطور که در حال حاضر مبارزه می کنیم
من به شما اجازه نمی دهم بیش از یک برگ در روز بخورید و حرکت کنید!